حسرت

ساخت وبلاگ

انقد همه چی توی مُخَم داره فشار میاره نمیدونم کدوم رو بنویسم!

بزرگترینشون حسرت خیلی زیادی بود ک دیشب خوردم ...

لحظه ای که جواد سر از پا نمیشناخت بابت اینکه یکی از دوستاشون یهویی داشت میومد خونشون و پاشد با ذوق و شوق تمام رفتن

حسرتش کجاست ؟

خونه مشترک !

مهمونی که یه دوسته !

با اینکه همین دوماه پیش خیلی دلم برای این خونه تنگ شده بود و ارزوی اومدن توش رو میکردم‌ و الان واقعا خیلی توی آرامش داشتن و حریم داشتنم تاثیر گذاشته اما یه وقتایی خیلی زیاد حسرت داشتن دوست و رفت و آمد مجردی به دلم میاد

کاش میشد دوتاشو باهم داشت

دقیقا ماجرای من ماجرای ابراهیمه پیامبره که تا اسماعیلشو قربانی نکرد جون بچشو بدست نیاور

ماجرای یعقوبه پیامبره که تا بچه هاشو نبخشید به یوسف نرسید !

ماجرای منم همینه !

خدایا خودت کمکم کن ...

HaMiN JooRi NeVeShT...
ما را در سایت HaMiN JooRi NeVeShT دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khayyatbashiia بازدید : 167 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:43